جوانی و بیداری روحانی

مهربان تا سن 19 سالگی، نه به روحانیت گرایش داشت و نه به جانب خدا. در سال دوم دانشگاه، یك شب در راه بازگشت به منزل، به جانب پیرزن مسلمانی كه در زیر درخت كهنی سكنی داشت، جلب شد. البته او این زن را كه نامش حضرت بابا‌جان و از اهالی سیستان بود می‌شناخت، در حدود شش ماه پس از اولین ملاقات، این زن سالخورده كه یكی از پنج مرشد كامل زمان خود بود، مجدداً مهربان را به جانب خود خواند و بر پیشانی او بوسه‌ای زد كه موجب تحول كاملی در زندگی مهربان گردید و در نتیجه‌ی آن بوسه دچار حالتی شد كه در عرفان جذبه نامیده می‌شود. بدان معنا كه آگاهی او به كلی از كاینات ساقط و به سوی خدا معطوف گردید و در سرورلایتناهی خداوند غرقه شد. مهربان طی 9 ماه بعد به دیدار چهار مرشد كامل دیگر آن زمان كه دو تن مسلمان (سای بابا شیردی و تاج الدین بابا) و دو تن دیگر هندو (ناریان ماهاراج و اُپاسنی ماهاراج) بودند رفت، و پس از گذراندن 7 سال تحت نظر یكی از این پنج تن، به نام اُپاسنی ماهاراج، از حالت جذبه خارج گشت و آگاهی‌اش كه اكنون درتجلی شناخت ذات حق، پاك و منور شده بود، متوجه‌ی آفرینش شد. اُپاسنی یك روز مریدانش را به دور خود جمع كرد و بشارت داد كه مهربان اكنون به كمال رسیده و او كلید روحانیت خود را به مهربان سپرده است و از عده‌ا‌ی از مریدان خود خواست كه نزد او بروند و در زمره‌ی مریدان او درآیند.